خود بخندید تا ما را بخندانید
سلام
شنیدم بعضی از عزیزان من هنوز داغدار فوت همسرم هستند و این مسئله برایشان غیرقابل تحمل است و این مسئله برای من، بخاطر علاقه وافر من به آنها بسیار غم انگیز است. در ابتدا عرض کنم که خود من داغدارترین کَس هستم و به جرأت بگویم اکثر اوقات بغض، گلویم را می فشارد و مشکل تنفسی که یادگار جنگ است مرا بسیار آزار می دهد. این را عرض کردم نه برای این که ناراحتیشان افزون شود بلکه می خواهم بگویم، با تمام این مشکلات، بنده و فرزندان مرا در حالت عادی خواهید دید. ما شیعه هستیم و اعتقاد داریم که مرگ، کوچ به دنیای دیگر است؛ رها شدن است؛ فرد فوت شده، ما را می بیند؛ این هجرت برای ما هم وجود دارد. من یک پیشنهاد دارم برای این عزیزان که بسیار دوستشان دارم و برایشان احترام زیادی قائلم، و آن رفتن به جایی است که فکر می کنید تاب و تحمل آن جا را ندارید؛ رفتن به عمق جایی که فکر می کنید در آنجا از غصه بی تاب می شوید. خواهید دید که آسمان همه جا یک رنگ است؛ چه بسا در آنجا لذت معنوی و شادی فراوان وجود داشته باشد؛ یا خداوند متعال برای شما ثوابی بنویسد و ...
اجداد من اکثراً روحانی و مجتهد بودند و من اگر بخواهم همین الان تا هر موقع که بخواهید روضه بخوانم ولی اطرافیان ما نیاز به محبت و خنده و شادی ما هم دارند. نه تنها کسانی که زنده هستند بلکه کسانی که در دنیای دیگر نظاره گر ما می باشند به این رفتارها نیاز دارند.
البته می دانم همه اینها درس پس دادن پیش این عزیزان بزرگوار که مانند برادر و خواهر خودم هستند، می باشد.
با خنده بیایید و با هم بخندیم و یادگارهای آن مرحومه را بخندانیم. تا خود نخندیم، نمی توانیم کسی را بخندانیم. بخندید دیگه بابا
منتظرم؛ ببینم چی کار می کنید.
کلمات کلیدی :